جدول جو
جدول جو

معنی تابان گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

تابان گردیدن
(تَ یَ)
درخشان شدن. روشن شدن: اکماد، تابان گردیدن جامه. لعب متن الفرس، پشت اسب تابان گردید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تابان گردیدن
درخشان شدن روشن شدن
تصویری از تابان گردیدن
تصویر تابان گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ دَ)
رطب اللسان شدن. خوش بیان گردیدن. زبان آور گردیدن: سرداران قلعه همگی در یک جا جمع شده بذکر... با یکدیگر ترزبان گردیدند. (تاریخ گلستانه). فرستادگان عبدالعلیخان ترزبان گردیده بعرض مطالب پرداخته. (تاریخ گلستانه)
لغت نامه دهخدا
(گَ نُ / نِ / نَ دَ)
رجوع به قربان شدن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
تباه گشتن. ضایع و فاسد شدن. خراب گردیدن:
علما راست رتبتی در جاه
که نگردد بروزگار تباه.
اوحدی.
، هلاک گردیدن:
همی گفت با دل که بر دست شاه
گر ایدون که سودابه گردد تباه...
فردوسی.
زمانه برانگیختش با سپاه
که ایدر بدست تو گردد تباه.
فردوسی.
که من بنده بر دست ایشان تباه
نگردم نه از بیم فریادخواه.
فردوسی.
، تیره و تار گردیدن:
چو گردن بپیچی ز فرمان شاه
مرا تابش روز گردد تباه.
فردوسی.
- تباه گردیدن دل، غمگین و پریشان و افسرده دل گردیدن:
مهان را چنین پاسخ آورد شاه
کز اندیشه گردد همی دل تباه.
فردوسی.
رجوع به تباه و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تابان گردانیدن
تصویر تابان گردانیدن
درخشان کردن روشن گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباه گردیدن
تصویر تباه گردیدن
تباه شدن
فرهنگ لغت هوشیار